مامان جان رفته بود انجمن اولیای نازی خواهر کوچیکه

حالا وقتی برگشت نشست حرفای مشاور رو تعریف میکرد
واسه من 
+ وای بی نام چقد این مشاور خوب حرف میزد
چه رنگ لباسش قشنگ بود میگفت 
اگر که بچع هاتون گوشه گیر هستن
خونه اقوام نمیان میخان تنها باشن
پرخاشگر هستن این ها از فجای مجازیه
خندیدم میگم مامان فجای مجازی اشتباعه
بگو فضای مجازی
میگه حالا هر چی ،، آقا مامان من 
خیلی بدش میاد سوتی بده و من درستشو بگم
بعد میگه بی نام همه این چیزا رو ک گفت
دیدم همه شما دارید
باباجان گفت بی نام که خیلی توی فضامجازی نیست
مامان گفت کلی میگم
بعد بابا گفت میگم بی نام تو از حساب من شارژ میخریدی؟؟
خندیدم گفتم عه لو رفتم
بابا ، با خنده گفت همیشه از حساب من شارژ و بسته
میخریدی گفتم خب معلومه نمیرم که از پول تو
جیبی خودم بگیرم زرنگم
بابا ب مامان گفت امروز مشاور میاد
منطقه پیامش اومده توام برو
مامان:عه میخواستم با خانم های همسایع
بریم پیاده روی هوا خوبه سرسبز هم ک هست
گفتیم بریم یه هوایی بخوریم
حالا تو میگی من برم پیاده روی 
یا جلسه مشاور بابا : برو این جلسه همه میرن
بهتره مامان : اهان باشه
من : مامان برو ببین دیگ چی راجع ب
فجای مجازی میگن
حالا نیم ساعت بعد : مامان : من رفتم پیاده
روی خدافظ 
حالا خوشم میاد به بابا گفت میرم جلسه
حالا اخر تصمیم خودشو گرفته
حالا من و بابا
بعد هم با، بابا رفتم جایی
کلی هم خوراکی خوردیم 
مامان هم نبود بگه ضرر دارن نخورید

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها